دل نوشته |
... |
دل نوشته
آقاجونم سلام ،می خواهم حکایت کنم براتون ، حکایتم حرف امروز، دیروز نیست، حرف سالها فراق و غم دوری است. حکایتم گفته از بی وفایی های زمونه هست. حکایتم از بدقولی های زمونه هست. مردم های زمونه ای که به عهدشون وفا نکردند. از خودم می خوام بگم که جمعه ها صدایت کردم ولی بی جواب ماند از ندبه هایی بگویم که با اشک شوق خواندم ولی بی پاسخ ماند.
چرا آقا جون ؟
آقا جون به زبونم که حرف می زنن نگاه نکن، به چشمام که اشک می ریزن نگاه نکن، به نوشته هایی که دستم می نویسد در وصف تو نگاه نکن، به دلم نگاه کن، به دلی که نیاز به نوازش دست مهربانی تو را دارد، آقا ردم نکن که خیلی خسته ام ، خسته از اینکه هزاران مرتبه صدات زدم ولی پاسخم ندادی .
آقا جون می گن هر کسی با خودش شخصی که آبرو داره پیش خدا بیاره . خدا نگاش می کنه پس تو رو پیش خدا صدا می کنم. درسته که هزاران رفتار ناشایستم شما رو رنجش می ده، حجابی که مادرتون فاطمه زهرا « سلام الله علیها» داشتند من به عنوان دختر امروز اون حجاب مادرتون رو ندارم، مادری که با نامحرم شوخی نمی کردند. اما من …! اما بخدا هنوزم دوستتان دارم.
مادر و خواهر عزیز ما نباید خودمون رو مثل کسانی بدونیم که اعتقادی به اعتقادات ما ندارند ما مثل اونا نیستیم بخدا ما مثل اونا نیستیم. ما رضایی داریم که سر تا سر نور و عظمت است برای ما، ما معصومه ای داریم که یک سرمشق است برای ما، ما یک مهدی صاحب الزمان داریم که قابل توصیف نیست .
فتانه غلامی پایه دوم از حوزه علمیه الزهرا « سلام الله علیها» عسلویه
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1391-03-16] [ 10:30:07 ق.ظ ]
|