سؤال از فلسفه احكام

 سؤال: آيا ما حق داريم از فلسفه احكام سؤال كنيم؟ اگر چنين حقى داريم آيا نامحدود است و يا حدودى دارد؟ پاسخ: بحث از فلسفه احكام و قوانين و مقررات اسلامى، از مهمترين بحثهايى است كه امروز با آن سروكار داريم و قسمت قابل توجهى از پرسشها و پاسخهاى ما را تشكيل مى‏دهد. هركس از خود مى‏پرسد ما چرا بايد نماز بخوانيم، به زيارت خانه خدا برويم، چرا رباخوارى در اسلام حرام است، تحريم خوردن گوشت خوك چه فلسفه‏اى دارد، جواز تعدد زوجات در اسلام براى چيست و علت تحريم ظروف طلا و نقره و مانند اينها چه مى‏باشد؟

 

در گذشته اين بحث در مجله كتب اسلام مطرح شد و چند نفر از دانشمندان و صاحب نظران، بحث‏هاى مفيد و جالبى در اين باره كردند و هر كدام يك طرف قضيه را انتخاب نموده بودند، بعضى معتقد بودند ما نبايد دنبال فلسفه احكام برويم و بعضى بعكس، درك فلسفه احكام را ضرورى مى‏دانستند و بنا بود ما نظر خود را در اين زمينه ابراز داريم.

 

اگر تعجب نكنيد به عقيده ما هر دو دسته درست مى‏گويند. ما چنين حقى را هم داريم و هم نداريم، يعنى استدلالهاى هر دسته تنها در بخش خاص و قسمت معينى قابل قبول است، نه بطور كامل. توضيح اين كه: مطالعه متون اسلامى - قرآن و احاديث پيامبر (ص) و ائمه (ع) و گفتگوهاى اصحاب و ياران آنها - نشان مى‏دهد كه همواره بحث از فلسفه احكام در ميان آنها رايج بوده است و بايد هم چنين باشد؛ زيرا روش قرآن را يك روش استدلالى و منطقى آزاد مى‏ديدند و به خود حق مى‏دادند در مباحث مربوط به احكام نيز از اين روش استفاده كرده و سؤال از فلسفه حكم كنند. اصولا اسلام خدا را چنين معرفى مى‏كند: وجودى است بى نهايت از نظر علم و قدرت و بى نياز از همه چيز و همه كس و همه كارهاى او روى حكمت خاصى است - چه بدانيم و چه ندانيم - عبث و لغو و لهو د ركار او راه ندارد و پيامبران را براى تعليم و تربيت و دعوت به سوى حق و عدالت فرستاده است. چنين معرفى از «خدا» ما را به سؤال از فلسفه احكام و اسرارى كه طبعا در زندگى و سعادت و سرنوشت ما دارد تشويق مى‏كند.

 

اگر تصور كنيم روش قرآن تنهااستدلال در «اصول دين» و مسائل عقيدتى است نه «فروع دين» و «مسائل علمى» اشتباه كرده‏ايم. زيرا مى‏بينيم قرآن مثلا پس از تشريع روزه ماه مبارك رمضان مى‏گويد: «لعلكم تتقون؛ تا شايد شما تقوا پيشه كنيد» [1] و به اين ترتيب فلسفه آن را پرهيز از گناه ذكر مى‏كند كه در پرتو اين رياضت مخصوص اسلامى، تسلط بر نفس و هوسهاى سركش حاصل مى‏گردد.

در مورد مسافران و بيماران كه از حكم روزه مستثنا هستند، مى‏گويد: «يريد اللَّه بكم اليسر ولايريد بكم العسر؛ خداوند راحتى شما را مى‏خواهد، نه زحمت شما را.» [2] و فلسفه آن را نفى عسر و حرج و مشقت ذكر مى‏كند. در مورد تحريم قمار و شراب مى‏گويد: «انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر اللَّه و عن الصلوة فهل انتم منتهون؛ شيطان مى‏خواهد به وسيله شراب و قمار، در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد. آيا (با اين زيان و فساد و با اين نهى اكيد) خوددارى خواهيد كرد؟!» [3]

در مورد خوددارى از نگاه به زنان بيگانه مى‏گويد: «ذلك ازكى لهم؛ اين براى آنان پاكيزه‏تر است.» [4] در مورد عدم ورود مشركان به مسجدالحرام مى‏گويد: «يا ايها الذين آمنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! مشركان ناپاكند؛ پس نبايد بعد از امسال، نزديك مسجدالحرام شوند!» [5] در مورد «فى‏ء» (قسمتى از اموال بيت المال) و علت اختصاص آن به بيت المال و صرف آن در مصارف مورد نياز عمومى، مى‏فرمايد: «كى لايكون دولة بنى الاغنياء منكم؛ تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.» [6] و موارد زياد ديگرى كه ذكر آنها به طول مى‏انجامد. در احاديث پيامبر (ص) و ائمه هدى (ع) نيز موارد بسيار زيادى ديده مى‏شود كه پيشوايان اسلام بدواً يا پس از پرسش مردم، به ذكر اسرار و فلسفه احكام پرداخته‏اند و كتاب معروف علل الشرايع تاليف محدث بزرگوار مرحوم شيخ صدوق - همان طورى كه از نامش پيداست - مجموعه‏اى از اين گونه اخبار و مانند آن مى‏باشد. بنابراين، هنگامى كه مى‏بينيم قرآن مجيد و پيشوايان اسلام در موارد زيادى به بيان فلسفه و اسرار احكام مى‏پردازند، دليل بر اين است كه چنين حقى را به ما داده‏اند كه در اين باره به بحث بپردازيم، در غير اين صورت مى‏بايست مردم را صريحا از غور و بررسى و دقت در اين قسمت ممنوع سازند. تا اينجا نتيجه مى‏گيريم طرز برداشت اسلام از مسائل دينى بطور كلى، و گشودن باب استدلال در همه آنها، و هم دريافت و روش مسلمانان و ياران پيغمبر و ائمه (ع) در خصوص اسرار احكام، چنين حقى را براى ما محفوظ داشته است. از يك سو اگر تصور شود ذكر فلسفه احكام ممكن است از اهميت و قاطعيت و عموميت آنها بكاهد اشتباه است؛ بلكه بعكس با اشباع كردن عقل و روح انسان، احكام را داخل در زندگى او و جزء ضروريات و نيازمنديهاى وى مى‏سازد كه نه تنها به عنوان تعبد خشك، بلكه به عنوان يك واقعيت شناخته شده از آن استقبال خواهد كرد. از سوى ديگر مى‏دانيم معلومات ماهر قدر هم با گذشت زمان پيش برود باز هم محدود است، ما همه چيز را نمى‏دانيم، اگر مى‏دانستيم لازم بود قافله علم و دانش بشر فورا متوقف گردد؛ زيرا به پايان راه رسيده بود و اين نادانيهاى ماست كه دانشمندان بشر را به تلاش و كوشش دائمى براى يافتن «نايافته‏ها» و كشف «مجهولات» وا مى‏دارد. بلكه آنچه مى‏دانيم در برابر آنچه نمى‏دانيم، قطره‏اى در برابر دريا و يا سطرى از كتابى بسيار عظيم و بزرگ است. حتى در ميان مجهولات ما چيزهاى بسيارى است كه اگر هم معلم و استادى براى شرح آن از جهانى مافوق جهان ما بياورند، باز ما استعداد درك آن را نداريم؛ همان طور كه بسيارى از مسائل علمى امروز اگر براى انسانهاى هزار سال پيش شرح داده مى‏شد اصلا قدرت درك آن را نداشتند، تا چه رسد كه بخواهند با پاى عقل و فكر خود به سوى آن بروند. اين را نيز مى‏دانيم كه احكام و دستورات آسمانى از علم بى پايان خداوند سرچشمه مى‏گيرد، از مبدئى كه همه حقايق هستى پيش او روشن است و گذشته و آينده و غيب و شهود براى او مفهومى ندارد، بلكه از همه چيز بطور يكسان آگاه است. آيا با توجه به اين حقايق مى‏توانيم انتظار داشته باشيم كه فلسفه همه احكام را درك كنيم؟ اگر چنين بود چه نيازى به پيامبران براى تشريع احكام داشتيم؟ خودمان مى‏نشستيم و آنچه صلاح و مصلحت بود تصويب مى‏كرديم و اين همه در سنگلاخهاى زندگى سرگردان نمى‏شديم! وانگهى مگر ما همه اسرار آفرينش و تمامى موجودات جهان و قوانينى كه بر آنها حكومت مى‏كند و فلسفه وجودى هر يك را مى‏دانيم؟ تشريعى هم جدا از حقايق آفرينش و تكوين نيست، اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است. از مجموع اين بحث چنين نتيجه مى‏گيريم كه: ما تنها به اندازه اطلاعات و به ميزان معلومات بشرى در هر عصر و زمان مى‏توانيم فلسفه و اسرار احكام الهى را دريابيم، نه همه آنها و اصولا با عمق و وسعت آن دستورات و محدوديت علم ما، نبايد غير از اين انتظار داشته باشيم. مفهوم اين سخن اين است كه هرگز نمى‏توانيم اطاعت از اين دستورات و احكام را مشروط به درك و فهم فلسفه آنها كنيم، زيرا در اين صورت ادعاى علم نامحدود براى خود كرده‏ايم و دانش خود را در سطح دانش پروردگار آورده‏ايم و اين با هيچ منطقى سازگار نيست. كوتاه سخن اين كه: بحث از فلسفه و اسرار احكام و حق ورود در اين بحث مطلبى است و اطاعت از آن‏ها مطلبى ديگر و هيچ گاه دومى مشروط به اولى نبوده نيست. ما درباره فلسفه احكام الهى بحث مى‏كنيم تا به ارزش و اهميت و آثار مختلف آنها آشناتر شويم، نه براى اين كه ببينيم آيا بايد به آنها عمل كرد يا نه؟

اين مساله درست به اين مى‏ماند كه از طبيب حاذق معالج خود توضيحاتى درباره فوايد داروهايى كه براى ما تجويز كرده و چگونگى تاثير آنها بخواهيم تا آگاهى و علاقه بيشترى به آن پيدا كنيم  نه اين كه به كار بستن دستورات وى مشروط به توضيحات قانع كننده او باشد، زيرا در اين صورت بايد خود ما هم طبيب باشيم. تاكيد اين نكته لازم است كه منظور از بحث و بررسى درباره اسرار احكام اين نيست كه آسمان و ريسمان را به هم ببافيم و براى احكام و دستورات عالى مذهبى با يك مشت تخيلات و حدس و گمان، فلسفه هايى سر هم كنيم و مثلا نماز را يك نوع ورزش سوئدى و اذان را وسيله‏اى براى تقويت تارهاى صوتى و روزه را منحصرا رژيمى براى لاغر شدن و حج را وسيله‏اى براى كمك مالى به باديه نشينيان عرب و ركوع و سجود را دستورى براى بهداشت ستون فقرات و پيشگيرى از بيمارى سياتيك بدانيم! نه، منظور هرگز اين نيست؛ زيرا اين فلسفه بافيهاى مضحك نه تنها كسى را به دستورات علاقه‏مند نمى‏سازد، بلكه وسيله خوبى براى از بين بردن ارزش و بى اعتبار جلوه دادن آنها خواهد بود. [7]

پى‏نوشت‏ها

[1]. سوره بقره، آيه 9.              [2]. سوره بقره، آيه 185.

[3]. سوره مائده، آيه 91.             [4]. سوره نور، آيه 30.

[5]. سوره توبه، آيه 28.              [6]. سوره حشر، آيه 7.               [7]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نويسندگان: آيات عظام ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...